5 سریال کوتاه تلویزیونی که باید در تعطیلات عید تماشا کنید

تعطیلات عید نزدیک است و برای کسانی که در طول سال، بدلیل مشغله‌های کاری موفق به دنبال کردن دنیای سرگرمی نشده‌اند، چه چیزی بهتر از سریال‌های کوتاه تلویزیونی که در کمتر از یک هفته می‌توان آن‌ها را تماشا کرد! با پردیس‌گیم همراه باشید تا به مرور 5 سریال کوتاه اما فوق‌العاده تلویزیونی بپردازیم که می‌توانند یک گزینه فوق‌العاده برای فصل تعطیلات باشند.

5 سریال کوتاه تلویزیونی که باید در تعطیلات عید تماشا کنید

"به قلم یاسین رئوفی"

1 – Dark

"من یک‌ کار ناتمام در زمان هستم*

همه چیز از حسرت و کنجکاوی آغاز شد. زن و شوهری که از جریان "هولوکاست" رنج می‌بردند٬ تصمیم به ساخت یک ماشین زمان می‌گیرند تا به گذشته٬ هنگامی که "آدولف هیتلر" هنوز یک نوزاد بود سفر کنند و او را به قتل برسانند. در این‌صورت دیگر هیچ‌کدام از آن اتفاقات هولناک٬ نظیر جنگ جهانی و هولوکاست و .. رخ نمی‌داد٬ چون دیگر هیتلری نبود که با رهبری "نازی‌ها"٬ آشوب و کشتار به پا کند. زن و شوهر موفق می‌شوند. به گذشته می‌روند و خود را به عنوان پرستار بچه جا می‌زنند و در فرصت مناسب آدولف کوچولو را در خواب٬ سر به نیست می‌کنند. به آینده می‌روند٬ اما هیچ چیزی تغییر نکرده‌است.

"پارادوکس هیتلر" (با کمی تغییر) : والدین آن کودک مجددا تصمیم می‌گیرند که بچه‌دار شوند. یک پسر٬ که به یاد کودک از دست رفته‌شان٬ نام او را هم آدولف می‌گذارند. همان آدولف هیتلر معروف که قرار است در آینده تمام آن اتفاقات را رقم بزند. گذشته٬ مقدمه‌ای‌ بر آینده و آینده٬ مقدمه‌ای‌ست بر گذشته. و ما هم‌چنان که در ریسمان سرنوشت تنیده شده‌ایم٬ دست و پا زنان٬ در میان گذشته و آینده و حال در نوسان هستیم.

این‌ها همه مقدمه‌ای بود بر معرفی یکی از مهم‌ترین سریال‌های موجود در شبکه‌ی "نت‌فلیکس". سریالی که جان و روحش٬ میزانسن و شخصیت‌هایش٬ هسته‌‌ی داستان و روایتش تمام و کمال به شخصیت اصلی داستان٬ یعنی "زمان" وابسته است.

داستان حول محور شخصیت‌هایی که به طور مستقیم و غیرمستقیم در طول گذر زمان٬ به هم ارتباط دارند می‌چرخد و در شهری رمزآلود و به نوعی نفرین شده به نام "ویندن"٬ که اتفاقات هولناک زیادی در آن رخ داده روایت می‌شود. خودکشی٬ مفقود شدن بچه‌ها٬ پیدا شدن جسد‌هایی که ظاهرشان به نسبت زمانِ حال٬ تطابق ندارد و بسیاری از رخداد‌های گوناگون و پیچیده‌ی دیگر که در لحظه٬ شما را به فکر وا می‌دارد در این سریال با ظرافت کامل گنجانده شده‌است. هرچند که ظاهرا تا جایی که سعی شده٬ تصمیم بر این بوده که مخاطب هنگام دنبال کردن سرنخ‌ها گمراه نشود و از جریان اصلی داستان دور نماند٬ اما با تمام راهنمایی‌ها و جرقه‌هایی که به کمک نویسنده در طول سریال اتفاق میفتد٬ ما هم‌چنان با اصلی‌ترین دغدغه و پرسش دست و پنجه نرم می‌کنیم. پرسشی که خود٬ شاه کلید تمام معماهاست. این‌که مهم نیست "چگونه" این اتفاقات رخ می‌دهند٬ سوال اصلی این است که "چه زمانی" این اتفاقات به وقوع می‌پیوندد.

در وهله‌ی اول شاید به نظر برسد که Dark هرچقدر هم که دارای ایده‌های جذاب داستانی و روایی باشد٬ اما در زیر سایه‌ی رقیبش یعنی "Stranger Things " قرار دارد و نمی‌تواند آن‌طوری که باید٬ خودنمایی کند. نگارنده امیدوار است که شما فریب این مقایسه‌ی احمقانه را نخورید. تاثیرپذیری همیشه به یک نقطه‌ی واحد ختم نمی‌شود. درست است که نویسندگان Strangers Things و Dark هرکدام یک الهام بخش مشترک (استیون کینگ) داشتند. اما دو رویکرد متفاوت از هم را پیش گرفته‌اند.Dark با فضای منحصر به فرد، خشک و جدی‌ که زبان اصلی و آلمانی‌اش کمک زیادی به هرچه خشن تر بودن آن کرده٬ تجربه‌ای فراموش نشدنی (حتی از لحاظ موسیقی) برای دوست‌داران این ژانر به ارمغان خواهد آورد که تا مدت ها از ذهن شان پاک نخواهد شد.

*اشاره به یکی از مونولوگ‌های شخصیت "مارتا" در اپیزود ششم که در جریان یک نمایش آن را ادا می‌کند.

2 – End Of The Fu*king World

در انتظار پایان جهان لعنتی

سریالی دیگر از شبکه‌ی نت‌فلیکس که برخلاف ظاهر تین‌ایجر محورش٬ اصلا آن‌چیزی نیست که به نظر می‌رسد. پسری هفده ساله به نام "جیمز" که سایکوپاد (جامعه ستیز و گریزپا) است و با دغدغه‌های عجیب و شخصی‌اش (از جمله عطش برای کشتن حیوانات و آسیب رساندن به دیگران) زندگی‌ خود را می‌گذراند را تصور کنید که سعی می‌کند تظاهر به بی نیاز بودن کند. در یکی از همین روز‌ها در مدرسه با دختری به نام "الیسا" آشنا می‌شود که حال و روز خوش‌تری از او ندارد. دختری که از بودن در کنار مادر و ناپدری‌اش متنفر است و به دنبال فرصتی می‌گردد تا از خانه بگریزد. او با دیدن جیمز٬ تصمیم می‌گیرد که نقشه‌اش را عملی کند و به سراغ پدر اصلی‌اش برود تا او را بیشتر بشناسد. از طرفی هم جیمز٬ ناگهان احساس می‌کند که این دختر٬ همان شخصی بود که مدت‌ها انتظارش را می‌کشید٬ البته نه برای عشق ورزی به او٬ بلکه برای به قتل رساندنش! پس او هم به این بهانه تصمیم می‌گیرد که با الیسا همسفر شود و این‌گونه٬ ماجراجویی دیوانه‌وار این دو آغاز می‌شود.

در طول این سریال هشت قسمتی٬ با موقعیت‌های کمیک و بسیار جالبی رو به رو خواهید شد که شاید بتوان گفت یکی از دلایل آن٬ اقتباس از کتاب کمیکی به همین نام بوده. از لحاظ شخصیت پردازی٬ با صرف‌نظر از کاراکتر‌هایی غیر از جیمز و الیسا که از همان اول تکلیفشان معلوم است٬ با شخصیت‌هایی نه چندان عمیق رو به رو هستیم که بیشتر به واسطه‌ی حضورشان در داستان٬ موثر هستند و کنش‌مندی چندانی در روایت ایجاد نمی‌کنند. با توجه به این‌که مدت‌زمان هر قسمت، "20 "دقیقه است٬ طبیعی‌ست که سریال ریتم سریعی داشته باشد و اتفاقات پشت سر هم رخ دهند٬ اما می‌توان گفت که این موضوع (کوتاه بودن) نقص چندانی در پیش‌برد داستان ایجاد نکرده و تماشای ارتباط این دو شخصیت در موقعیت‌های مختلف٬ خالی از لطف نیست.

3 – Mindhunter

حبس ابد در اتاق بازجویی

هر زمان که صحبت از کارگردان ماهری چون "دیوید فینچر" ‌شود٬ اکثر مواقع و به طور ناخود‌آگاه به یاد مسائلی از قبیل جرم٬ جنایت٬ قتل٬ قاتل و پلیس و از همه مهم‌تر معما میفتیم. سریال Mindhunter هم از این قاعده مستثنی نیست. اما چیزی که Mindhunter را نسبت به رقبایش متفاوت جلوه می‌دهد٬ رویکرد خاص و تقریبا جدید فینچر در رابطه با مقوله‌ی مجرم و جرم است.

در "قانون مجازات"٬ جرم به "رفتاری" گفته می‌شود که ناشی از "فعل" یا "ترک فعل" مرتکب است. برای این‌که یک جرم به وقوع بپیوندد٬ به "3 "عنصر اصلی نیاز است.

عنصر اول : "قانون"٬ از این‌ لحاظ که هیچ رفتاری جرم تلقی نمی‌شود٬ مگر آن‌که از قبل و در قانون٬ برایش مجازات در نظر گرفته شده باشد.

عنصر دوم : "رکن مادی"٬ مستقیما به رفتار "مجرم" برمی‌گردد٬ یعنی با توجه به فعل یا ترک فعلی که از جانب او و به طور کامل انجام می‌شود، او را مجرم می‌پنداریم.

عنصر سوم (در سریال با این عنصر سر و کار داریم) : "رکن معنوی" یا "روانی"٬ قبل از هرچیزی٬ باید به "قصد" مجرم توجه شود٬ این‌که مجرم برای ارتکاب رفتار مجرمانه٬ "سونیت" داشته و با خواست خودش تصمیم گرفته که آن رفتار را انجام دهد اصلی ترین مبحث در جرم انگاری‌ست.

عامل تمایز Mindhunter دقیقا همین موضوع است٬ "ذهن" مجرم. این‌بار قرار است بیشتر از آن‌که به خودِ جرم بپردازیم٬ دلیل شکل گرفتن آن را در ذهن مجرم بیابیم و به همین دلیل فینچر سعی کرده تا بااستفاده از یک مامور تازه کار اما باهوش به نام "هولدن فورد" که ترجیح می‌دهد با مجرم‌ به گفت و گو بپردازد تا به لایه‌های درونی ذهنش نفوذ و دلیل اصلی ارتکاب جرم را پیدا کند سریالی متفاوت و درگیر کننده در ژانر جنایی بسازد.

در این میان درگیری‌ها‌ی هولدن با زندگی و تعاملش با اطرافیانش به زیبایی روایت می‌شود که باعث شده خیالمان از لحاظ همزادپنداری با شخصیت اصلی سریال و درک کردن او راحت باشد.

اگر علاقه‌مند به ژانر جنایی هستید و می‌خواهید که کمی متفاوت‌تر از گذشته با مقوله‌ی جرم رو به رو شوید٬ دیدن این سریال را از دست ندهید.

4 – Money Heist

بهشت کاغذی

یکی از بهترین‌ سریال‌های غیرانگلیسی زبان شبکه‌ی نت‌فلیکس که با شخصیت‌های جذابش قرار است شما را به شدت درگیر و میخکوب کند. شخصی مرموز که خود را "پروفسور" می‌نامد تصمیم می‌گیرد تا به کمک افرادی که در زمینه‌های مختلف تخصص دارند سرقتی بزرگ انجام دهد. اما آن‌ها یک تفاوت ریشه‌ای و مهم با دزدهای خرده‌پایی که صرفا به دستبرد زدن می‌پردازند دارند. مساله‌ی آن‌ها خودِ "پول" است. سرقت" 2400 میلیون یورو" پول غیرقابل ردیابی و به انحصار درآوردن شماره سریال مخصوص به خودشان. به بیانی ساده‌تر٬ آن‌ها قرار است پول‌های خودشان را چاپ کنند. درواقع ایدهآل ذهنی آن‌ها این است که به خودشان حق بدهند تا مثل دولت‌هایی که بدون پشتوانه پول چاپ می‌کنند٬ فرمانروایی منحصر به فرد خودشان را داشته باشند. اما برای دست‌یابی به چنین هدفی‌٬ باید به مدت "11" روز٬ به همراه "67 " گروگان در ساختمان بمانند تا عملیات چاپ پول به طور کامل انجام شود.

"Money Heist " دارای روایتی بی‌نظیر است با شخصیت‌های گوناگون که هرکدام پتانسیل این‌ را دارند تا به تنهایی بار داستانی سریال را به دوش بکشند. سریالی بسیار جاه‌ٓ‌طلب در زمینه‌ی سرقت که سعی می‌کند هم‌زمان٬ جانب انصاف را در رابطه با "دزد" و "پلیس" نگه دارد و همین مساله باعث می‌شود تا مخاطب حس کند با دو طیف متفاوت از پروتاگونیست (قطب مثبت داستان) مواجه است. با چشم‌پوشی از یک‌سری ایرادات طبیعی و کوچک سریال٬ به جرات می‌توان گفت که Money Heist کلکسیونی از ایده‌های ناب و جذاب است که با چاشنی موسیقی٫ روایت٫ شخصیت پردازی قوی و فضاسازی محشر خیلی زودتر از آن‌چه که تصورش را بکنید شما را مجذوب خودش می‌کند.

5 – Castlevania
وداع با تابوت

اصولا یکی از سخت‌ترین کار‌های ممکن در مدیوم "سینما" و "تلویزیون٬" اقتباس از بازی‌های رایانه‌ای‌ست و بد ماجرا این است که انگار طبق یک قانون نانوشته٬ همه‌ی آن‌ها قرار است محکوم به شکست خوردن باشند. بعید می‌دانم حتی خودِ شبکه‌ی نت‌فلیکس که در همه حال٬ سرش درد می‌کند برای گرفتن تصمیمات جاه‌طلبانه و هیجان‌انگیز٬ روزی فکرش را می‌کرد که با سریال "Castlevania " بتواند تا این حد انتظارات طرفدارها را برآورده کند. به نظر می‌رسد این موضوع تا قدری برایشان ریسکی بوده که ترجیح دادند فصل اول را با "4" قسمت تمام کنند و منتظر واکنش‌ها بمانند. اما اقدام شجاعانه‌ی آن‌ها برای ساخت فصل دوم (این‌بار با هشت قسمت) نشان‌‌دهنده‌ی این‌ است که رگ خواب مخاطب را پیدا کرده‌اند و برنامه‌ای بلندمدت برای ایده‌هایشان دارند.

"دراکولا"٬ خسته‌تر از همیشه در پی انتقام کشته‌شدن همسرش از کلیساست و تصمیم دارد تا با احضار موجودات اهریمنی٬ یک‌بار برای همیشه به نسل انسان‌ها خاتمه دهد. داستان به همین سادگی آغاز می‌شود و قرار هم نیست که پیچیدگی خاصی داشته باشد. جذابیت حضور وعملکرد شخصیت‌های سریال است که سوار بر داستان می‌شود روایت را پر کشش و جذاب می‌کند.

سریال Castlevania به قدری خوش‌ساخت از آب درآمده که حتی نیازی نیست از قبل٬ چیز خاصی از بازی‌اش بدانید. چون به زیبایی هرچه تمام‌تر سعی شده تا از تمام ریزه‌کاری‌های یک بازی (به غیر از تجربه‌ی گیم‌پلی) در جریان داستان استفاده شود. از دیالوگ‌های باشکوه و گاها کمدی (با صداپیشه‌های بسیار توانا) بگیرید تا فضاسازی بی نقص محیط و نبردهای سهم‌گین و خونین، همه و همه به درستی شایستگی این را دارند که بازتاب دهنده‌ی عظمت نام دراکولا و به ارمغان آورنده‌ی یک سریال اقتباسی بسیار خوب باشند. هم‌چنین در پی موفقیت این دو فصل و تائید ساخت فصل سوم در" 10 "قسمت٬ تهیه‌ کننده‌ی Castlevania (ادای شانکار) اعلام کرده که قرار است سریال دیگری بر اساس بازی" Devil May Cry "نیز ساخته شود که مجموعه‌ای "مولتی ورس" است و به داستان Castlevania متصل می‌شود. باید دید که آیا سازندگان Castlevania به همراه نت‌فلیکس می‌توانند به درستی ایده‌های خود را پیاده و با اقتباس‌های به جا و مناسب‌شان طرفداران را راضی نگه دارند یا خیر.

پردیسی‌های عزیز به پایان اولین قسمت از ویژه برنامه‌های نوروز 97 رسیدیم؛ در انتها منتظر نظرات شما هستیم و به ما بگویید که آیا سریال‌های معرفی شده را تماشا کرده‌اید؟ و اینکه شما چه سریال‌های کوتاهی را پیشنهاد می‌کنید؟ مننتظر نظراتتان هستیم 😉

نوروز 98 همراه با پردیس گیم؛ از مقالات جذاب نوروزی تا بازگشت Pardis TV