نقد و بررسی بازی Hitman 2

نقد و بررسی بازی Hitman 2

"به قلم عرفان حائری"

بازی های مخفی کاری همیشه طرفدار خاص خود را دارند و با وجود اینکه امروزه کمتر کسی سراغی از آن­ها می­گیرد، باز هم می‌توان افرادی را پیدا کرد که شیفته این سبک هستند و هرگز عطششان به اینگونه بازی ها از بین نمی‌رود.

سری بازی های هیتمن را می‌توان خاص­ترین در سبک مخفی کاری دانست و دلیل آن اتمسفر به خصوص بازی در طراحی مراحل، آزادی عمل و تنوع در روش از بین بردن اهداف و جزئیاتی است که در کمتر بازی ای به آن توجه می‌شود. هیتمن از آن دست بازی ها نیست که به یکباره آن را شروع کنید و به سرعت جلو بروید تا به پایان بازی برسید. بلکه برای پیشروی در بازی نیاز به تفکر و تا حدی خلاقیت. این ویژگی­ها که در واقع ویژگی های کلیدی این سری محسوب می‌شوند مدتی بود که کمرنگ شده بودند و حتی فصل اول بازی نیز نتوانسته بود آنطور که باید و شاید، آن­ها را بازگرداند. اکنون پس از گذشت 12 سال از عنوان Hitman: Blood Money آیا می‌توان گفت که بالاخره با یک هیتمن واقعی رو به رو هستیم؟ آیا هیتمن 2 می‌تواند در تمامی جنبه ­ها به خوبی نسخه خون­بها عمل کند؟

هیتمن 2 بر خلاف شماره قبلی دیگر اپیزودیک نیست و همین موضوع سبب می‌شود تا به محض ورود به بازی وارد داستان شوید. مرحله آغازین شباهت بسیاری به فضای تاریک Hitman: Contracts دارد و گویا بازی از همان نخست قصد دارد بگوید که با شماره قبلی خود متفاوت است و اینبار اتمسفر تاریک و جدی­تری را ارائه می‌دهد. داستان بازی درست بعد از اتمام ماجرای فصل قبل شروع می‌شود. جایی که مامور 47 باید در جستجوی هویت Shadow Client باشد و همزمان با گذشته تاریک خود مواجه شود. اینبار خبری از میان پرده های CG در بین مراحل نیست و سازندگان تصمیم گرفته اند برای روایت بهتر داستان صرفا از تصاویر سه بعدی به صورت موشن کمیک استفاده کنند. چرا که در فصل قبل، آن ها صرفا جنبه بصری داشتند و به قدری کوتاه بودند که داستان خاصی در آن ها روایت نمی‌شد. داستان بازی این‌بار شخصیت­پردازی­های بسیار قوی و درخور توجهی دارد و با جود اینکه آنتاگونیست بازی، به خوبی دیگر کارکترها نیست. اما می‌توان آن را جذاب ترین در کل سری حساب کرد.

با افشاگری­هایی که از گذشته می‌شود شما پس از مشاهده هر میان­پرده شگفت­زده و در عین حال گیج می‌شوید. گیج شدن به این خاطر که حجم زیادی از اطلاعات صرفا در این میان­پرده­ ها روایت می‌شوند و ماجرا به قدری سریع پیش می‌رود که فرصت فکر کردن به مخاطبین نمی‌دهد. همین موضوع نقطه ضعفی برای داستان بازی به حساب می‌آید و باعث می‌شود آنطور که باید، از آن لذت نبرد.

جزئیات بازی از ابتدا خودشان را به خوبی نشان می‌دهند. از طبیعی بودن شن­های روی زمین در سواحل خیلج Hawke و افکت زیبای رعد و برق در آسمان گرفته تا نورپردازی خاص بازی به خصوص انعکاس تصاویر روی شیشه های ویلا و موزایک های داخل آن که به حدی جذاب کار شده که دقایق ابتدایی بازی فقط محو این جزئیات می‌شوید و برای چند دقیقه فراموش می‌کنید که باید بازی را پیش ببرید و به سراغ کشتن افراد بروید.بر خلاف فصل قبل این بار لزوما تمامی مکان ها بزرگ نیستند و از این رو بازی با یک مرحله در حد و اندازه هیتمن های کلاسیک آغاز می‌شود و سعی می‌کند به نحوی دیگر جذابیت خاص خود را به آن بیفزاید. به طور مثال بازی کمی وارد جنبه کارآگاهی می‌شود و با یافتن اجساد و بررسی صحنه جرم حال و هوای شرلوک هلمزی خلق می‌کند که تا به حال در کل سری مشابه آن دیده نشده است.

برخی مراحل با همان فرمول فصل قبل پیش رفته اند با این تفاوت که سعی شده المان های خاصی به آن اضافه شود تا ارزش تکرار مرحله را بیشتر کند و بیشتر به آن عمق دهد. به طور مثال در میامی وجود یک مسابقه ماشین سواری توانسته آن را متفاوت کند و راه های زیادی برای کشتن اهداف قبل و بعد از مسابقه پیش روی شما بگذارد.

یکی از مواردی که در هیتمن 2 نظر مرا جلب کرد این است که پس از پایان هر مرحله، بازی به شما پیشنهاد می‌کند تا Mission Story های کلیدی را مرحله را انجام دهید و سپس وارد مرحله بعد شوید. در واقع داستان هر مرحله با یک بار به اتمام رساندن آن به پایان نمی‌رسد. مراحل داستانی که در فصل قبل با اسم Opportunity آن ها را می‌شناختیم، این بار جزئی­تر شده و استفاده از آن ها برای دفعات اول در هر مرحله توصیه می‌شود. چرا که راهنمایی کامل دارند و شما را با محیط و کارکتر های آن آشنا می‌کنند. البته اگر خیلی حرفه ای باشید می‌توانید بدون استفاده از آن ها بازی را از پیش ببرید و یا راهنمای کامل آن ها را خاموش کنید تا بیشتر حس هیتمن های کلاسیک را بگیرید.

روستای سانتا فورچونا در کلمبیا که سه تن از بزرگان مواد مخدر و خطرناک‌ترین افراد در کلمبیا در آن‌جا وجود دارند، شروعی برای فاز جدید بازی در مراحل بزرگ به حساب می‌آید و المان های جدید گیمپلی مانند مخفی شدن در بوته­ ها نیز در این مرحله بسیار کاربردی خواهند بود. چرا که بخشی از این روستا، یک محیط کاملا جنگلی است که حال و هوای متال گیر سالید 3 را دارد. محیط این مرحله آنقدر بزرگ است و به حدی جزئیات دارد که احتمالا در دفعات ابتدایی نمی‌توانید تمام آن را بررسی کنید. از این رو این مرحله ستینگ مناسب تری برای مخفی کاری دارد و پر از راه های مخفی برای رسیدن به نقاط مختلف می‌باشد.

طراحی مراحل بسته به میزان پیشروی قوی­تر و جذاب­تر می‌شوند و این موضوع تا حدی است که می‌توان گفت شاهد یکی از بهترین طراحی مراحل‌ در کل سری هستیم. گل سرسبد آنها مرحله بمبئی می‌باشد که از لحاظ بصری و جزئیات شهری توانسته به خوبی ظاهر و شلوغی کشور هند را به تصویر بکشد. اما چیزی که بیش از همه این مرحله را جذاب می‌کند خلاقانه بودن در از بین بردن اهداف است. در این مرحله شما علاوه بر دو هدف معمول باید شخص سومی که هویت مجهول دارد را پیدا کنید. مسیر هایی که بازی برای این مورد پیش روی شما می‌گذراد بسیار خلاقانه کار شده اند. به طور مثال شما می‌توانید بدون این که دستان خود را به خون آلوده کنید کاری کنید تا شخص دیگری اهداف شما را از سر راه بردارد و از او برای رسیدن به هدف سوم استفاده کنید. یا اینکه تصویری از هدف سوم در زیر زمین شهر پیدا کنید و در سطح شهر به دنبال افراد مشابه آن بگردید تا از هویت آن مطمئن شوید. تنوع در این مرحله به حدی زیاد است که حس یک بازی RPG را انتقال می‌دهد. در بخشی لازم است تا پارچه ای از بازار شهر خریداری کنید که به 5 سکه احتیاج دارید و باید در سطح شهر به دنبال سکه بگردید یا به نحوی یک پارچه بدزدید. در واقع همین آزادی عمل است که مراحل بازی را جذاب می‌کند و اینکه انتخاب هر مسیر عواقب خودش را نیز دارد. از این رو اگر مسیر خود را به درستی انتخاب کنید به یک شیوه جذاب و مرگبار در از بین بردن اهداف می‌رسید.

در سری بازی های هیتمن همیشه همه جور مراحلی می‌توان یافت و این تضاد که ما را از فضایی مخوف به فضایی عمومی و شادتر می‌برد، همان چیزی است که هیتمن را از سایر بازی های مشابه خود متفاوت می‌کند و جذابیت خاصی به آن می‌دهد. در فصل قبل چندان شاهد این تنوع نبودیم و بیشتر مراحل در یک سبک بودند. اما این بار به مانند هیتمن های کلاسیک شاهد همه جور فضایی هستیم و با وجود اینکه فقط تعداد محدودی مکان اصلی در بازی وجود دارد، تنوع در ماموریت های جزئی که علاوه بر کشتن اهداف پیش رو دارید، گیمپلی بازی را کمی طولانی تر و جذاب تر کرده است. به خصوص در مراحل پایانی که هر کدام بیش از یک ساعت زمان می‌برند تا با محیط آشنا شوید و ماموریت را به اتمام برسانید. که البته این موارد باعث جذاب تر شدن داستان در مراحل نیز شده است. به طور مثال در مرحله Another Life (رفرنس واضحی به مرحله A New Life از خون­بها) شما باید برای اثبات اینکه هدف­هایتان واقعا مقصر هستند باید مدارکی پیدا کنید که راه های زیادی هم برای به دست آوردن آن ها وجود دارد و با توجه به اینکه به بیشتر خانه های شهر دسترسی وجود دارد، کمک های زیادی برای دست یابی به این مدارک یافت می‌شود.

اتمسفر خاصی که در شروع متن به آن اشاره کردم، در مرحله پایانی به خوبی خود را نشان می‌دهد. در پایان بازی مامور 47 به جزیره ای مخوف در آتلانتیک شمالی می‌رود تا از افرادی که زندگی او را خراب کرده اند انتقام بگیرد. ستینگ مرحله شباهت بسیاری به مراحل You Better Watch Out و Dance With The Devil از هیتمن: خون بها دارد. چرا که مامور 47 با جامعه ای به نام Ark Society مواجه می‌شود که در یک مهمانی دور هم جمع شده اند که در قصری باستانی جریان دارد اما بخش هایی از آن به صورت کاملا مدرن بازسازی شده اند و تضاد خاصی ایجاد کرده است که با تم یک مهمانی بالماسکه بسیار همخوانی دارد. به طور کلی دنیای بازی در هیتمن 2 واقع گرایانه تر شده و اتمفسر عجیب و غریب سری را نیز حفظ کرده است.

هدف های فراری نیز در هیتمن 2 بهتر کار شده اند و پرداخت داستانی قوی تری دارند. همچنین برای هر هدف فراری یک Mission Story وجود دارد که یک راهنمایی کوچک برای رسیدن به هدف به حساب می‌آید و به هیچ عنوان از سخت بودن آن نمی‌کاهد و صرفا جذابیت آن را دو چندان می‌کند.

اما جدا از طراحی مراحل موارد دیگری در بازی وجود دارند که تجربه آن را لذت بخش تر می‌کنند. از تغییرات جدید گیمپلی، اولین چیزی که در لحظه ورود به بازی نظرم را جلب کرد قابلیت جدید 47 بود که اکنون می‌تواند در حالت نشسته نیز فعالیت های خاصش را انجام دهد. به طور مثال شما می‌توانید در حالت نشسته قفل در را باز کنید و در نوشیدنی ها و غذا ها سم بریزید که باعث می‌شود مخفیانه تر از همیشه و بدون اینکه کسی متوجه شود کار خود را انجام دهید. قابلیت مخفی شدن در بوته ها و در بین جمعیت نیز به خوبی کار شده است. پیش از انتشار بازی انتظار داشتم هنگامی که در بوته ها مخفی می‌شویم هیچکس متوجه حضور ما نشود اما خوشبختانه هوش مصنوعی بازی به قدری که طبیعی ست که این قابلیت فقط وقتی از افراد دور هستید و به آرامی در آن ها حرکت می‌کنید کاربرد دارد در غیر این صورت NPC ها یا متوجه صدای شما می‌شوند و یا اگر نزدیک آن ها باشید شما را می‌بینند و خیلی سریع به شما مشکوک می‌شوند. وجود چنین جزئیاتی باعث می‌شود تا هرگز راه اکشن را انتخاب نکنید و با حوصله تفکر کنید و تصمیم بگیرید که باید چگونه بدون متوجه شدن کسی مرحله را رد کنید. شاید در دیگر موارد بازی هوش مصنوعی تفاوت محسوسی با فصل قبل نداشته باشد اما اندک تغییراتی داشته است که بازی را سخت تر و البته منطقی تر می‌کند. به طور مثال دوربین های مدار بسته در هیتمن 2 واقعا قوی کار شده اند و لزوما همیشه عملکرد یکسان نخواهند داشت و بسته به موقعیت مکانی که تصویرتان در آن ضبط می‌شود، نگهبان ها واکنش متفاوتی به شما خواهند داشت. برخی موارد نیز تغییر مثبتی داشته اند که جلوی سختی بیش از حد چالش های به خصوص را گرفته اند. به طور مثال اکنون اگر شخصی را بعد از اینکه به شما مشکوک شد بزنید و او هنوز کسی را خبر نکرده باشد، همچنان درجه Silent Assassin را دریافت می‌کنید.

از جذاب ترین مواردی که به هیتمن 2 اضافه شده است، بریفکیس یا همان کیف مخصوص حمل سلاح است. شما اکنون می‌توانید رسما هرچیزی را داخل کیف جاسازی کنید که این موضوع آزادی عمل بازی را بالاتر می‌‎برد. بنابراین شما باید تصمیم بگیرید که اگر قصد دارید یک بمب با خود حمل کنید و به منطقه ای بروید که اگر بمب در جیبتان باشد دردسر ساز می‌‌شود، آن را داخل کیف خود بگذارید. البته موضوع به این سادگی نیست. برخلاف هیتمن: خون بها این بار هنگامی که از نردبان بالا می‌روید و یا از لبه های ساختمان ها می‌خواهید مسیرتان را پیش ببرید، 47 نمی‌تواند کیف را در دستان خود نگه دارد که بیشتر با عقل جور در می‌آید و البته کار را نیز سخت تر می‌کند. بنابراین برای استفاده درست از کیف باید خلاقیت به خرج دهید و راه دیگری پیدا کنید.گاهی اوقات می‌توانید آن را پرت کنید و بعد خودتان را به کیف برسانید. البته باید مراقب باشید تا آن موقع شخص دیگری کیف شما را برنداشته باشد. همچنین شما نمی‌توانید با کیف از بازرسی نگهبان ها رد شوید و باید راه دیگری برای رساندن کیف خود به منطقه ممنوعه پیدا کنید. شاید بهتر باشد آن را جایی رها کنید تا نگهبان ها آن را به منطقه خودشان انتقال دهند و سپس از روی نقشه مکان آن را پیدا کنید. شما همچنین می‌توانید با این کیف NPC ها را بیهوش کنید و آن را پرت کنید تا با تولید صدا حواس نگهبانان را پرت کنید. بنابراین حتی اگر درون کیف نیز خالی باشد باز هم مفید خواهد بود و به سختی می‌توانید از آن دل بکنید. صحبت از نقشه بازی شد. یکی از تغییرات جذاب نقشه ها این است که اکنون نقشه ها کاربردی تر شده اند. بخش هایی از محیط بازی که هنوز وارد آن ها نشده اید روی نقشه علامت می‌خورد و به شما در گشت و گذار در محیط بازی تا حد زیادی کمک می‌کند. همچنین اگر جایی لباسی را رها کرده باشید علاوه بر اینکه اسم لباس و مکان رها شده آن روی نقشه مشخص می‌شود، با انتخاب آن می‌توانید تصویر آن را مشاهده کنید و با اطمینان خاطر سمت آن بروید.

از دیگر مواردی که تجربه بازی را شیرین تر از فصل قبل می‌کند پیشرفت رابط کاربری بازی است. رنگ بندی منو بازی بسیار زیباتر شده است و دیگر چشم را آزار نمی‌دهد. همچنین هر چیزی رنگ به خصوص خود را دارد تا شما به هیچ وجه گیج نشوید. هدف ها اکنون با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ماموریت های جداگانه به رنگ بنفش و راهنمای Mission Story ها سبز رنگ هستند. برخلاف فصل قبل که تمامی موارد سفید بودند. همچنین در نقشه کوچک داخل HUD کنار هر هدف نام او نیز مشخص شده است تا بهتر بتوانید برای کشتن آن برنامه ریزی کنید. صفحه انتخاب سلاح نیز اکنون به صورت یک نوار پایین صفحه ظاهر می‌شود تا جلوی دید شما را نگیرد و بهتر بتوانید تصمیم بگیرید که کدام سلاح را باید انتخاب کنید و اگر توضیحات بیشتری از سلاح هایی که تا به حال در مرحله جمع کرده اید می‌خواهید می‌توانید از منو بازی به بخش Inventory مراجعه کنید. قابلیت تصویر در تصویر نیز بسیار کارآمد خواهد بود و علاوه بر نشان دادن جسدهایی که توسط افراد کشف می‌شوند و نشان دادن تصویر دوربین ها، در نمایش وضعیت اهداف پس از برنامه ریزی برای کشتن شان، نشان دادن مکان شخص یا وسایل مورد نیاز برای پیش بردن مراحل داستانی نیز بسیار کاربردی خواهند بود.

موسیقی بازی با اینکه هنوز هم به پای دوران جسپر کید نمی‌رسد اماNiels Bye Nielsen تا حد زیادی تلاش کرده است تا حال و هوای هیتمن های کلاسیک را به سری بازگرداند و از فضای جیمز باندی خارج شود تا بیشتر با اتمسفر هر مرحله هماهنگ باشد. با وجود اینکه موسیقی برخی از مراحل صرفا قابل قبول هستند و چندان حرفی برای گفتن ندارند، اما بخش قابل توجهی از موسیقی ها مانند منو بازی و موسیقی مراحل پایانی بازی، به خصوص مرحله نهایی، به طرز عجیبی قوی کار شده اند و تا حدی به موسیقی جسپر کید نزدیک شده است که باعث می‌شود حتی قدم زدن در مراحل پایانی و ماندن در منو بازی نیز لذت بخش باشد. به علاوه موسیقی پایانی هر مرحله که هنگام فرار پخش می‌شود، این‌بار در هر مکان تم مخصوص به خود را دارد و با اینکه نت های اصلی موسیقی آن یکسان است اما هربار شاهد میکس متفاوتی از آن هستیم که جلوی تکراری شدن بیش از حد آن را می‌گیرد.

بازبینی تصویری

اتمسفری که مدت ها بود جای خالی اش حس می‌شد

گاهی باید با هدف خود مکالمه کنید و با انتخاب جملات مناسب او را در دام بیندازید!

نور پردازی و انعکاس تصاویر در بازی فوق العاده است

رفرنس های بازی به بلادمانی تمامی ندارد

فضاسازی مراحل به گونه ای قوی کار شده است که حس می‌کنید خودتان در آنجا حضور دارید

ربات های جذاب شرکت Kronstadt که ممکن است به شما کمک کنند

تنوع در شیوه کشتن اهداف بی نظیر است

بخش های مولتی پلیر بازی به مانند گوست مود بسیار جذاب کار شده است

نکات مثبت

– آزادی عمل بالا در هر مرحله

– تنوع بسیار در مکان های بازی

– بازگشت اتمسفر خاص سری به بازی

– گیمپلی مخفی کاری قوی

– دوربین های مداربسته و کیف حمل اسلحه

– پیشرفت چشم گیر موسیقی های بازی

نکات منفی

– داستان بسیار سریع پیش می‌رود و کمی گنگ است

– بخش اکشن و مبارزات با اسلحه هنوز هم ضعیف است

– هوش مصنوعی همچنان جای کار دارد

سخن آخر

هیتمن 2 می‌کوشد تا بار دیگر تجربه ای لذت بخش در آدم کشتن به شیوه مخفی کاری به ارمغان آورد. چنین خلاقیتی در طراحی مراحل میان بازی های امروزی بسیار نایاب است و کمتر عنوانی را می‌توان یافت که تا این حد به جزئیات در طراحی مراحل اهمیت دهد. به لطف المان های جدید اضافه شده به گیمپلی تجربه قاتل خاموش واقعی بیشتر به واقعیت نزدیک شده است و توانسته اندک کمبود های هوش مصنوعی و ضعف داستان سرایی را جبران کند و آن را به یک عنوان لذت بخش و با ارزش تکرار بالا تبدیل کند.

Verdict

Hitman 2 once more tries to deliver delightful moments in silently assassinating a person (eliminating a target). This kind of creativity is very rare in modern games and we don't often see a game which is so focused on level-design details. The new elements in gameplay, made the experiense of [playing as] the silent assassin feel more realistic and by compensating for AI shortcomings and the weak story-telling, managed to make this game an enjoyable and valuable game with high replayability

Score: 9 – PS4 Version